يكي شدنمونيكي شدنمون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
دردونه ي مامانيدردونه ي ماماني، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

فينگيلي من

اسفند زيبا

اسفندماه هميشه براي من دوست داشتني بود، كلا از روز اول اسفند در من شور و حال عجيبي به پا ميشه، خونه تكوني براي من لذت داره، اما امسالم با سالهاي قبل فرق ميكنه، امسال يه ني ني ناز تو دلمه كه بايد بخاطر ني ني با احتياط كار كنم، كلا از وقتي ازدواج كرديم همه ي كاراي عيد رو خودم انجام دادم دوست ندارم كسي كمكم كنه، يه جور وسواسه   فردا اول اسفند يه آزمايش دارم، ١٩ اسفندماه هم دوباره ميخوام برم ني ني گلمو ببينم، غربالگري دوم هست، دارم روز شماري ميكنم براي ديدنش ولي همش يه استرس عجيبي دارم فكر و خيال بد همش مياد سراغم، راستش ويار بدي داشتم، الان كه بهترم زياد نميتونم غذا بخورم، دوتا لقمه بشه سه تا حالم بد ميشه، اسيد معده و معده درد هم اضافه ش...
30 بهمن 1394

عكس ني ني

هوراااااااا بالاخره تونستم حجم عكس رو كم كنم، از اين بعد عكس هم ميذارم، اينم اولين عكس ني ني من ...
17 بهمن 1394

اسم ني ني

عزيزدل مامان قربونت برم، پس كي شروع ميكني تكون خوردن عزيزززم؟ خيلي منتظر اون روزم، روزا دير ميگذره گل من، دوست دارم زمان زودي ميگذشت الان مردادماه بوديم  ني ني گلم اسم شما انتخاب شده، با اينكه بعضي هاااا كارشون فقط مسخره كردنه اما براي من اصلا مهم نيست مهم تصميمي كه من گرفتم و بابايي تاييدش كرده ، حالا تا ميتونند مسخره كنند شما اگر دخمل باشي: ميشي گندم مامان اگر پسمل باشي : ميشي پوريا مامان دوستت دارم عشقم با همه ي وجودم... انشااله كه نامدار باشي مادر ...
16 بهمن 1394

غربالگري اول

گل من، دردونه ي ماماني شنبه شكل ماهتو ديدم، چقدر اشك خوشحالي ريختم كه ميبينمت، قربونت برم كه انقدر شيطوني ، آخه به كي رفتي ماماني؟ موقع سونوگرافي دائم بالا و پايين ميپريدي، بعد موقعي كه دكتر ميخواست تكون بخوري هر كاري كرد تكون نخوردي، دكتر كلي از دستت خنديد ميگفت عجب بچه ايي، خلاصه من دوباره مجبور شدم بلند شم برم چيز شيرين بخورم تا شما تكون بخوري، قربون اون دست و پاي كوچلوت، موقعي كه دوباره خوابيدم يه دست و يه پات بالا بود  خيلي باحالي... خداروشكر همه چيز خوب بود، ني ني گلم از هشت ميلي متر شده بود شش سانت، ماشااله ت باشه مادر... انشااله تا آخرش همه چيزت خوب خوب پيش بره ني ني گلم جنسيت اصلا براي من مهم نيست من فقط و فقط از خدا سلامتي...
12 بهمن 1394

تغييرات

عزيزدل مادر، دردونه ي من ، به لطف خدا وارد هفته ي ١٢ شديم، شنبه ي هفته ي آينده اولين سونو و آزمايش غربالگري داريم، دارم لحظه شماري ميكنم كه بتونم ببينم، از خدا خواستم و نذر كردم كه همه چيزت صحيح و سالم باشه، راستش بابت ويار بدي كه داشتم احساس ميكنم بهت فشار اومده، اما بقيه ميگن كه ني ني چيزي احساس نكرده، اما من باز نگرانم. اين چند روزه كه بهتر شدم خاطرات وبلاگ سارا جون و مريم جون والهام جون رو كامل خوندم، بهم انژري داد، راستش به خاطر اين كه وقتي وبلاگشون رو خوندم ديدم زمان زود ميگذره و بقيه هم ويار داشتند كه گذشته، اما واقعا زمان براي من نميگذره فكر ميكنم سختيش هم تا همون هفته بيست باشه، وقتي بتونم حست كنم مطمئنم ديگه هيچ چيز برام مهم ن...
3 بهمن 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فينگيلي من می باشد